سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میکده جنون-نوای مداحان اصفهان

آزادی از زندان

به دنبال مبارزات قهرمانانه امت اسلامی به رهبری امام امت، زندانیان سیاسی با حول و قوه الهی به دست بندگان مخلص خدا آزاد گردیدند و شهید میثمی نیز در تاریخ 1/8/57 از زندان آزاد شد. خود شهید می گوید: «من به دست همین انقلاب پیروز آزاد شده ام و چند سال به این انقلاب بدهکارم و می بایست آن دوسالی که از زندانم مانده بود و آزاد شدم این مردم از من طلبکار هستند و باید شبانه روز برای این مردم کار بکنم و هیچ طلبی از این مردم ندارم
مادر شهید می گوید زمانی که شیخ عبدالله زندان بود شنیدم که در زندان چاقوکشی شده و چند نفر هم زخمی شده اند ما همراه دیگر مادران زندانیان به درب زندان رفتیم تا جویای احوال فرزندان مان شویم و گریه می کردیم ولی ساواکی ها قهقهه می زدند و می خندیدند ما هم پیش خود می گفتیم روزی هم می شود که ما به شما بخندیم تا این که الحمدالله چند ماه بعد مردم مسلمان قیام کردند و درب زندان ها باز شد و فرزندم آزاد شد. من هم در آن روز عمل قلب انجام داده بودم با آمدن فرزندم خوشحال شدم و سجده شکر به جا آوردم.

 

پس از آزادی و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی

بعد از آزادی از زندان فعالیت های شهید میثمی گسترش یافت و سعی کرد دور از نام و شهرت و آوازه عاشقانه تلاش نماید. لذا برای تبلیغات عازم یکی از روستاهای بختیار شد. مردم ناآگاه روستا بر اثر تبلیغات سوء رژیم ستمشاهی و تحریک ژاندارمری به جای این که از وی استقبال کنند به او اهانت کرده و سنگ زده بودند. اما او همچنان بر هدایت شان اصرار داشت، وقتی رئیس پاسگاه برای جلب وی آمده بود، با لحنی قاطع به او گفته بود من همین جا می مانم تا برای مردم احکام دین را بگویم. برخورد قاطعانه او موجب شده بود تا مردم هم تحت تأثیر قرار بگیرند و زمینه برای تبلیغ او فراهم شود. ایشان می فرمود: من آن روزها آرزو داشتم دوباره مرا بگیرند تا چند سرباز را وادار به فرار کنم و یا یک نفوذی مؤمن در ارتش پیدا بکنم.
یک بار جهت تبلیغ به یکی از روستاهای شهر کرد رفت و همراه خود مقداری کتاب و رساله حضرت امام و یک ضبط صوت هم برد وقتی شب وارد روستا شد کار خود را شروع کرد.
و مأمورین طاغوت سر می رسند می گویند برای چه اینجا آمده ای کارهایت را بکن تا تو را به زندان ببریم. شهید میثمی با طمأنینه و قلبی قوی کتاب ها و ضبط صوت و رساله امام را برداشته و نمازش را به آرامی می خواند و با آنها به بحث می پردازد. سرانجام او را دستگیر کرده و می برند در یک بیابانی که سگ های زیادی داشته او را رها کردند.

 

در حوزه علمیه قم بعد از زندان

به نقل یکی از دوستانش: از اولین سال انقلاب آقا عبدالله از زندان آزاد شده بود. او درس ها و مباحثات خود را به دو دسته تقسیم کرده بود. درس ها و مباحثات صبح که در آن طرف رودخانه (مدرسه حقانی) و درس ها و مباحثات عصر که در این طرف رودخانه (مسجد فاطمیه و حرم) بود.
می گفت: ما باید از تمام فرصت های عمر خود استفاده کنیم. این است که من وقت خود را صرف این طرف و آن طرف رفتن نمی کنم کارهای خود را از نیم ساعت به اذان صبح شروع می کرد و نماز شب ـ حرم ـ نماز جماعت ـ زیارت عاشورا دعای عهد و بعد از آن تا ظهر درس و مباحثات بود و بعدازظهر درس منطقی میگ فت و باز این برنامه ادامه داشت تا شب هنگام ساعت 10 –11.
شهید میثمی در حوزه علمیه قم از محضر اساتید بزرگواری چون شهید قدوسی، آیت الله خزعلی و استاد حائری شیرازی بهره ها برد وی در یک سال تحصیلی به اندازه دو سال پیشرفت علمی داشت.

 

فعالیت های شهید میثمی در یاسوج

پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی کوتاه جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت و مدتی را نیز در کردستان گذراند و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در یاسوج توسط یار دیرینه اش شهید حجت الاسلام ردانی پور به یاسوج هجرت نمود تا در کنار عزیزان پاسدار و عشایر محروم به سازندگی و ارشاد بپردازد. او که بعد از آزادی از زندان و با سابقه سیاسی می توانست در بسیاری از جاهای حساس مملکت نیروی کارآمدی باشد، ولی گمنامی را دوست می داشت و بدون نام و شهرت و آوازه ـ می خواست فقط به جهت و جریان اعتلا و رشد اسلام کمک کند؛ سرزمین محروم یاسوج و کهکیلویه و بویراحمد را انتخاب نمود و در ضمن کار در سپاه از تبلیغ و ابلاغ رسالات خدا هم غافل نشد و در آن منطقه محروم منبر می رفت و ارشاد می کرد. شب ها به روستاهای یاسوج می رفت و جوان ها را جمع می کرد و سخنرانی می کرد و با آنها گرم می گرفت و مفاهیم اسلامی را بین آنها گسترش می داد.
یکی از برادران طلبه که جهت تبلیغ در سال 58-59 به یاسوج رفته و با شهید میثمی برخورد کرده است خاطرات خود را این گونه شرح می دهد:
اولین مرتبه که جهت ادای نماز وارد مسجد یاسوج شدم شهید میثمی را بعد از نماز ملاقات کردم. لبخندی زد با تبسم و گرمی با ما برخورد کرد و همان جا من شیفته اخلاق ایشان شدم. آن جاذبه ای که در وجود ایشان دیدم، از همان موقع با هم آشنا شدیم و تا لحظه شهادت نیز با او همراه و همکار شدم زیرا جاذبه و چهره و حالت او را فوق العاده یافتم. ما را به سپاه پاسداران یاسوج برد که در آن موقع مسئول روابط عمومی بود. بعد از چند ماهی مسئولیت کلی سپاه را به عهده اش گذاشتند و آن روزها سپاه کارهای زیادی انجام می داد و ما با هم می رفتیم شب ها در سپاه و رزوها فعالیت های تبلیغی در شهر و روستاها داشتیم و شخصیت خود شهید میثمی ما را جذب کرد. در آن موقع یادم هست که در سپاه پاسداران شب ها نماز شب می خواند موقع اذان صبح پا می شد اذان می گفت و نماز جماعت برقرار می کرد و بعد از نماز بچه ها را جمع می کرد و می نشستند قرآن می خواندند و هر کدام چند آیه و خودش هم با صوت می خواند و بعد چند آیه ترجمه می کرد. موقع صبحگاه، جزء اولین افرادی بود که می رفت در صف و با بچه ها شرکت می کرد و می گفت: اگر ما منظم باشیم بچه ها هم عادت می کنند به نظم. بچه های یاسوج نوعاً هم تحصیل کرده نبودند ولی چنان آن اخلاق ایشان را عوض کرده بود که بچه ها قابل مقایسه با تحصیل کرده ها نبودند.خیلی در سطح بالا فهم و شعور داشتند و می فهمیدند و اعمال و رفتارشان را مواظب بودند به علت آن تأثیری که شهید میثمی روی این ها داشت حوزه علمیه آنجا را فعال کرد و طلبه های خوبی را پرورش داد. چه شهدایی که مسیر شهادت را از او آموختند. با اخلاص و عاشقانه و بدون چشمداشت برای اسلام کار می کرد.
او سهم بزرگی در ثبات سیاسی و نظامی منطقه داشت و خدمات او را روستائیان و عشایر بویر احمد به خوبی می دانند. در کمک به مستمندان و رسیدگی به خانواده های شهدا بی نظیر بود. طرح خوابگاه برای دانش آموزان مستمند از فکر او نشأت گرفت. در تشکیل بسیاری از نهادهای انقلاب اسلامی در استان سهم اساسی داشت، نقش مهمی در وحدت نیروها ایفا کرده و مسئولین برای مشورت او را بهترین ناصح و امین می شناختند. نفوذ او در قلب های مردم این منطقه به گونه ای بود که بعد از شهادتش بدون اغراق تمامی خانواده ها در تمامی روستاها داغدار شدند.
یکی از برادران (فرمانده سپاه یاسوج) در مقاله ای دربارة او می نویسد:
«...
در این دیار که جوانان پاک را دزدان عقیده در کمین بود خدای بزرگ به این دیار منت نهاد و او را برای هدایت این سامان وادار به هجرت نمود و خدایش رحمت واسعه بدهد شهید بزرگوارمان ردانی پور را که از عمده عوامل مؤثر در هجرت شهید شاهدمان میثمی بزرگ دوستی دیرینه با او بود و در این تب و تاب او وارد یاسوج شد و به سپاه آمد والحق امروز بعد از گذشت هشت سال از عمر سپاه به بعضی از خدمات او در راه حفظ صیانت و قداست و محبوبیت سپاه و در راه هدایت مستقیم سپاه پی می بریم...
تشکیل کلاس های عقیدتی و سیاسی و اخلاقی و احکام عملی از اولین اقدامات او بود و در این راه متحمل هر مشکل و رنجی می شد مجموعه کسانی که در صحنه مبارزه آن روز به طور عام و پاسداران به خصوص هر عمل نیک و صالحی انجام داده و می دهند به واسطه گرفتن قبض از وجود او به تبع تعالیم عملی و نظری او بود، چرا که او بود که در این دیار سنگ بنا را استوار بنا نمود وقتی در کلاس درس بحثی را شروع می کرد چون از دلی خالص و پاک سخن می راند بر دل می نشست.
در آن منطقه، جریانات انحرافی را از خط اصیل و رهبری تمیز می داد و جامعه را از مهلکه آنها نجات می داد و در آن شرایط که طیف های وسیعی در گوشه و کنار و در بین جامعه در تلاش تحریف و انحراف مسیر انقلاب بودند، خط صحیح را تبیین و جامعه را در این سامان به آن سمت رهنمون بود.
و در خصوص ایجاد وحدت میان نیروها و امت اسلامی سعی بلیغ داشت و در این راه متحمل رنج ها شد.
اسوه تقوی و اخلاص، زهد، محبت و امید بود پیوسته توصیه اش به برادران در این جهت بود او نه تنها در سپاه مسئولیت های سنگینی داشت و اداره کننده و هدایتگر سپاه بود، بلکه تمامی امور سیاسی و اجتماعی استان را عملاً اداره می کرد و علاوه بر این در ساده ترین امور زندگی مردم علی الخصوص پاسداران راهنمایی دلسوز و یاوری باهمت بود. علاوه بر شرکت در مجالس شهدا در مجالس عقد پاسداران شرکت می نمود و سعی فراوان در ازدواج بچه ها داشت. پاسداران وقتی صیغه عقد را از زبان او می شنیدند مطمئن می شدند که مهر تائید الهی بر پیوند آمیخته با محبت آنان حک شده است و او حتی در تعیین اسم نوزادان هم همت می گماشت و براساس محبت و ارادتی که به ائمه معصومین صلوات الله علیهم داشت سعی فراوان بر گذاشتن اسم آنها بر نوزادان می نمود.
همیشه ابتدا سلام می کرد.
هیچ گاه درخواست دعوت برادران مؤمن را رد نمی کرد هرچند برنامه ساعات او پر بود وقتی را تعیین می کرد و حتماً سر موقع به وعده خود عمل می کرد.
در زمان حضورش در یاسوج علیرغم مشغله فراوان به تمام خانواده ها سرکشی می کرد، در کنار مادر شهدا می نشست و آنها را به یاد فاطمه زهرا در سوگ امام حسین (ع) دلداری و تسلی می داد.
هرگاه به منبر می رفت نام تمام شهدا به ترتیب تاریخ شهادت بر زبان می آورد و این عمل چه تأثیر مهمی داشت بر روحیة خانواده شهدا. هرگاه عظیم ترین مشکلات برای دوستانش پیش می آمد او به آسانی حل می کرد، زمانی که مشکلات و اداره وهزینه زندگی بر پاسداران سنگینی می نمود مشکلات را حل می کرد.
او منشأ هر خیری بود. ایجاد نماز وحدت در یاسوج قبل از آنی که نماز جمعه دایر گردد تا وسیله ای باشد برای تألیف قلوب مؤمنین و معرفت یافتن عموم به مسائل روز و احکام دین و چه تلاش نمود تا نماز جمعه دایر گردید و شخصاً پیگیری های مستقیمی نمود تا امام جمعه یاسوج تعیین شد.
وقتی احساس می کرد باید آگاهی بدهد با حضور مستقیم خود در مدارس، در ادارات در روستاها در مساجد، در حسینیه شب ها و روزها تلاش نمود. دانش آموزان یاسوج و عموم مردم این سامان با این مطلب آشنا هستند.
شهید بزرگوار حدود 200 کتابخانه در بویراحمد دایر نمود. کتاب فروشی مطهری یاسوج را که تاکنون هم تنها کتاب فروشی شهر است او دایر نمود تا تشنگان معارف اسلامی بهره مند شوند و با تلاش او بود که کتاب با تخفیف 30% در اختیار علاقمندان گذاشته می شد.
میثمی بزرگ در ارتباط با جنگ ذوب شده بود. در اعتقاد حضرت امام مدظله العالی و چه شیوا و رسا می فرمود: امروز سعادتمند آن کسی است که سعادتمند دیگری را به شرکت در جنگ ترغیب نماید و هم او می فرمود: جنگ را پایانی خواهد بود. هم چنان که آغازی بود و انشاءالله پایان آن پیروزی اسلام بر کفر است. لکن آنچه برای ما مهم است این است که ما بدانیم قبل از این که پرونده جنگ بسته شود پرونده سعادت یا شقاوت ما بسته خواهد شد و چه زیبا پرونده سعادت خودش را با نثار خون مطهرش بعد از 16 سال تلاش و کوشش و تحمل رنج در اداره انقلاب اسلامی و جنگ با سربلندی به دست امام زمان (عج) سپرد» .

 

فعالیت های شهید میثمی در شیراز

بعد از 30 ماه خدمت شبانه روزی به اسلام و انقلاب در یاسوج از سوی نماینده امام در سپاه به مسئولیت دفتر نمایندگی امام در منطقه 9 سابق (فارس ـ بوشهر ـ کهکیلویه و بویراحمد) منصوب گردید.
خود ایشان نقل کرده بود که قبل از این که از یاسوج به شیراز بیایند و دفتر نمایندگی امام برای او مطرح شود شب قبلش خواب دیده بودند حضرت بقیةالله را در جلسه ای که یکی از علما نیز حضور داشته اند که در آن جلسه پیشنهاد کاری به او شده بود. آری خدمات خالصانه شان او را به شیراز کشانید. مسئولیت خطیر دفتر نمایندگی حضرت امام را به ایشان سپردند و سرانجام به سپاه شیراز منتقل شد و آنجا هم در سپاه منشأ تحولات بسیار واقع شد و همیشه ناصح و حاضر بود و سپاه را در راه اصلی خود پرتحرک و فعال نمود و انسجام مطلوبی بین همه اقشار سپاه ایجاد کرد و پیوند سپاه و روحانیت و سپاه و ارتش را تقویت نمود. او دستور داده بود که حتماً شورای منطقه باید هفته ای یا دهه ای یک جلسه در حضور امام جمعه تشکیل بشود و این کار را انجام هم می داد تا بین روحانیت و سپاه پیوندی معنوی برقرار شود و برادران در آن جلسه حضور پیدا می کردند و مسائل و صحبت های خود را مطرح می کردند.
پیشنهاد دیگر او این بود که بین ارتش و سپاه هفته ای یک صبحگاه وحدت تشکیل بشود و این برنامه نیز به وجود آمد و در اولین صبحگاه مشترک خود شهید سخنرانی کرد و هفته های بعد هم این جریان ادامه داشت.
در شورای فرماندهی سپاه شرکت می کرد و سوره یوسف را تفسیر می کرد و خود ایشان می فرمودند من در زندان که بودم همیشه به یاد یوسف بودم و لذا چندین مرتبه تفسیر کامل سوره یوسف را مطالعه کرده و بسیاری از آیات سوره یوسف را حفظ بود و نکات عجیب و ظریف و آموزنده ای از سوره یوسف نقل می کردند. موقعی که در شیراز بودند به مسائل معنوی و نماز شب مفید بود و بسیاری از اوقات که احساس می کرد ممکن است شب بیدار نشود آخر شب بعد از ساعت 12 نماز شبش را می خواند و می خوابید. و ارتباط معنوی اش خیلی قوی بود و اُنس با قرآن داشت و هر موقع که پیش می آمد زیارت عاشورا و دعای توسل و غیره را می خواند و گاهی هم دیگران را صدا می کرد و می گفت بیائید با هم بخوانیم.
شاید از زمانی که شهید میثمی به شیراز آمد و مسئولین و افراد بیشتری با او آشنا شدند متوجه شدند شخصیت او بسیار ارزنده و مفید است و در سطح ارزنده تر و گسترده تری می تواند منشأ خدمات بسیار باشد.
در این مدت که شهید میثمی آنجا بود بسیار خوب عمل کرد و موفق بود. هم شهر را تا اندازه ای از مسائل اختلافی خارج کند و بالأخص سپاه را چون که خودشان دور از هر دسته و گروه بود و شخصیتی واقعاً فوق این مسائل بود و نیت و قلبش هم در جهت تحقق دستورات امام بود و مخصوصاً «دور از دسته ها و گروه ها بود، با عملش به ما یاد داد که می شود دقیقاً با همه با تفاهم برخورد کرد. با همه کسانی که متعهد به انقلاب و اسلام و امام هستند و در عین حال جزو هیچ کدام از این دسته ها و گروه ها هم نبود. و از طرف دیگر برای وحدت و انسجام نیروهای مسلح تلاش می کرد. یکی از افرادی که تجسم و عینیت گفتار امام و عمل به گفتار امام بود، شهید میثمی بود. اگر حضرت امام پیامی می داد به دیگران توصیه می کرد که علاوه بر شنیدن و خواندن پیام حضرت امام بنشینیم از روی این پیام چند بار بنویسیم تا در عمل انشاءالله موفق شویم، خوب پیاد کنیم و یا خیلی از مواقع ایشان از صحبت های حضرت امام پیش بینی هایی راجع به مسائل آینده می کرد. و اگر در صحبت های حضرت امام هشداری بود، این هشدار را خوب متوجه افراد می کرد که خدای ناکرده آسیبی از جهت رعایت نکردن بعضی از دستورات حضرت امام به افراد وارد نشود.
زمانی که شهید میثمی در شیراز تشریف داشتند یکی سری مسائل در آبادان ایجاد شد که برادرانی که در خوزستان هستند واقف هستند و می دانند که مسائل بسیار مشکل و معضلی بود. دفتر نمایندگی حضرت امام در مرکز مأموریتی به آقای میثمی داد. او به آبادان رفت و مسائل اختلافی و پیچیده آنجا را حل کردند.
شهید میثمی واقعاً معمار حل اختلافات و استاد یک وحدت حقیقی و پیوند قلوب بود آن گونه که امام می خواستند.
آقای میثمی الگو و نمونه بود. می توان گفت که یکی از حجت هایی است که فردا از همه ما سؤال می شود که اگر امکان رفع اختلاف و ایجاد وحدت نبود پس شهید میثمی چگونه عمل می کرد که توی همه این شلوغی ها چون ملاک امام را داشت و خیرخواهی و نصیحت پدرانه اش نسبت به طرفین حالت واحدی را داشت ایشان را همه قبول داشتند و ایشان برای طرفین ناصحی امین بود. خیلی از موارد می دید که این اختلافات، اختلاف در اصول کلی اسلام نیست، اختلاف سلیقه هاست. خیلی مواقع اختلاف سلیقه ها نمی تواند مانع تحقق اهداف اسلامی و اجرای دستورات اسلامی باشد و خصوصاً مانع شرکت فعال در جنگ باشد.

 

تصادف در جاده بندرعباس

شهید میثمی و شهید کلاهدوزان جهت یک مأموریت نظامی به خاطر مسائل خلیج فارس عازم بندرعباس می شوند که در تاریخ 17/ اردیبهشت/63 با یک تریلر تصادف می کنند و برادر کلاهدوزان و راننده او صمد بازرگان شهید می شوند ولی شهید میثمی مجروح و به بیمارستان منتقل می شود و پس از بهبودی ادامه خدمت می دهد خود شهید مقاله ای درباره این جریان نوشته است که در مقدمه یادواره شهید کلاهدوزان به چاپ رسیده است. در زمانی که در شیراز بود ارتباط فراوانی با جبهه داشت. در عملیات فتح المبین ـ کردستان ـ و محرم و غیره حضور داشت. در آن روزها برادر و یار عزیزش سردار رشید اسلام حجت الاسلام ردانی پور به فیض شهادت نایل شد و پس از چندی برادر دانشمند و فاضلش شیخ رحمت الله میثمی در پیش چشمانش در جبهه به شهادت رسید. آری بسیاری از یاران او رفته بودند و او مصمم به ادامه راه آنها بود.

 




تاریخ : دوشنبه 94/2/7 | 9:32 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | فروش لینک | فروش بک لینک