چه کسی پیکر شهید همت را شناسایی کرد
شهید همت به همراه حاج احمد متوسلیان به دستور فرمانده کل سپاه مأمور تشکیل تیپ محمد رسول الله(ص) شدند. حاج احمد به عنوان فرمانده تیپ و شهید حاج همت به عنوان مسئول ستاد تیپ فعالیت می کردند.
پاییز سال 1360 حاج همت به همراه تنی چند از سلحشوران جنگ و از جمله حاج احمد متوسلیان به سفر روحانی حج مشرف شدند. محمد ابراهیم در عملیات مسلم بن عقیل و محرّم با مسئولیت فرمانده قرارگاه فعالیت میکرد. او در مدّت فرماندهی تیپ محمد رسول ا...(ص) که بعد به لشکر 27 تبدیل شد در چندین عملیات به صورت خط شکن وارد شد. شهید همت سر انجام در عملیات خیبر که در اسفند 1362 آغاز شد به فیض شهادت نائل شد.
آنچه میخوانید گفتگویی است با باقر شیبانی یکی از نیروهای قدیمی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) که خاطراتش را از شهید محمد ابراهیم همت اینگونه تعریف میکند:
شهید محمد ابراهیم همت
*روایتی کوتاه از عملیات خیبر
اسفند سال 62 بود که از طرف قرارگاه به شهید همت، فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله(ص) دستوری داده شد. آن ماموریت در واقع انجام عملیات خیبر بود. دو گردان از 48 ساعت قبل پشت مواضع دشمن جای گرفتند. طبق برنامه قرار بود یک گردان جزیره مقابلشان را بزنند و به طرف جزیره جنوبی بروند، یک عده دیگر هم در طلائیه عمل کنند. سرانجام دست به دست هم بدهیم تا بتوانیم جاده بصره را تصرف کنیم و به سمت آنجا حرکت کنیم که موفق نشدیم به این هدف دست پیدا کنیم.
دو گردان هم متاسفانه برنگشت، فلذا حاج همت دستور داد علی رغم ضعیف شدن نیروها برویم جزیره را حفظ کنیم.
حاجی به من گفت: برادر برویم در جزیره. سوار قایق شدیم، در حالی که کسی هم ما را نمیشناخت. رفتیم پیش شهید حمید باکری تا نسبت به موقعیت خط توجیه شویم، جلسه تا شب طول کشید. موقع برگشت حاجی به من گفت: تو نیاز نیست بیایی من میروم بچهها را میفرستم پیش تو، ببرشان نقطهای که قرار است مستقر کن. ما در جزیره خیبر جایی نداشتیم. گردانها که آمدند با فاصله سه کیلومتر از هم به فرماندهها معرفی میکردیم.
اولین نفرات شهیدان عباس کریمی، سعید مهتدی، حسن قمی و سعید سلیمانی بودند که قرار شد من توجیهشان کنم تا فردا که گردانها آمدند سر در گم نشوند.
ما جزیره را تحویل گرفتیم در حالی که از لحاظ امکانات صفر صفر بودیم. با همه این احوال با شهید باکری خیلی همکاری داشتیم. شهید باکری با شهید همت خیلی رفیق بودند. اصلاً در سنگر نبودیم، چند تا آلاچیق بود که عربها زده بودند برای سایبان، با برادر رضا پناهنده که با ما آمده بود و همانجا هم شهید شد و بچه موتورآب سراسیاب بود میرفتیم زیر آنها. ما خط را که تحویل گرفتیم گردانها شروع کردن به آمدن.
به خاطر کمبود قایق میدیدم گروهان یک آمده ولی گروهان دو مانده روی زمین. در این موقعیت مجبور بودم بچهها را ستون کنم و بدهم دست حاجی، و حاجی هم ستون میکرد و میفرستاد خط. کار ما در آن مقطع همین بود. ماموریت حاجی به نیروها فقط حفظ جزیره بود و اینکه یک گردان تقویت شده سازماندهی شده دشمن را هم زمینگیر کنیم. باید تا عمق 14 کیلومتر میرفتیم داخل مواضع. تاکتیک دشمن این بود که آنها روز ما را میزدند و ما شب جوابشان را میدادیم.
عراق تاکتیکش مانند جنگ جهانی اول بود. به این صورت که اگر یک گردان از لشگر منهدم میشد کل لشگر را عقب می کشیدند برای سازماندهی و یک لشگر دیگر جایگزین میکردند و این خود زمانبر بود. هر چه هم تلاش کنند این کار نصف روز زمان میبرد.
کار شبانهروزی ما هم این بود که هر گردان را ما روز میرساندیم دست حاجی و ساماندهی میکردیم در کانالها و آماده میشدند که شب بزنند به خط و دوباره فردا صبح گردان دوم را به کار میگرفتیم. در خطمان برادر عباس کریمی و شهید موسوی و سلیمانی و حسن قمی و حسن ترابیان حضور داشتند. اینها در خط بودند، یلهایی که هر کدامشان یک فرمانده لشکر بودند، کادر حاج همت بسیار قوی بود ولی وقتی یک گردان شکست میخورد و بر میگشت به شدت بر روحیه بقیه تاثیر میگذاشت و باید 48 ساعت وقت میگذاشتیم برای ساماندهی مجدد. حدود 15 روز حفظ جزیره اینگونه دست ما بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.