شهید حاج حسین بصیر
قائم مقام لشکر ویژه 25 کربلا
نام پدر: محمد حسن
تولد: 1332
محل تولد: فریدونکنار
تاریخ شهادت: 2 اردیبهشت 1366
نحوه ی شهادت: اصابت خمپارهای به سنگر ایشان
محل دفن: گلزار شهدای فریدونکنار
بیوگرافی شهدا ، زندگینامه شهدای ایران, زندگینامه شهدای ایران,, زندگینامه شهدای ایران , رزمندگان اسلام ,وصیتنامه شهدا,سرداران شهید
خاطراتی از شهید حاج حسین بصیر
سال 64 جهت آموزش غواصی به منطقه بهمن شیر رفته بودیم.
حاج بصیر که فرمانده گردان یا رسول(ص) بود، هنگام آموزش غواصی در فصل زمستان، خودش برای همدردی با ما، گاهی لباس غواصی می پوشید و داخل آب می رفت.
مهمتر اینکه، آن بزرگوار پس از اتمام آموزش، به محل تعویض لباس و استحمام می رفت و آنجا آب گرم درست می کرد؛ سپس آن را با دستان مبارک خود بر سر و تن ما می ریخت.
عملیات انجام شد. پس از اینکه خط را شکستیم، یک سنگر عراقی در سمت راست ما (همجوار با لشکر 31 عاشورا) با پدافند قایق ها را تهدید می کرد. حاجی با یک آرپی چی، آن بعثی را از نابود کرد و جان بچه ها را نجات داد.
پس از اینکه کار ما غواص ها تمام شد، ماموریت گردان یا رسول(ص) هم به اتمام رسید.
حاجی احساس کرد که غواص ها به علت وجود آب در لباسشان سردشان شده است.
به همین دلیل، خودش چراغ قوه برداشت و به سنگرهای اجتماعی عراقی ها سرکشی کرد و لباس عراقی ها را برای ما آورد تا بپوشیم و سرما نخوریم. او می گفت: «لباس را بپوشید، فدای شما بشوم»
************
صبر و توکل در راه عقیده باعث حل خیلی از مشکلات و تحمل مصیبت هاست؛ ولی دیدن صحنه ای در عملیات کربلای یک هنوز در خاطرم باقی مانده است. با یکی از دوستانم، پیش حاج بصیر رسیدیم.
بر چهره اش تبسمی تلخ و تأثیر گذار ولی پرمعنا نقش بسته بود. پرسیدیم: حاجی این چیه؟
چشمان پر نفوذ و مظلومش بر پیکر سوخته شده ی داخل پتو افتاد و آرام زمزمه کرد « برادرم، اصغر!»
خدای من چه می شنیدم! انگار از شنیدن حقیقت طفره می رفتم دوباره پرسیدم: حاجی کیه!؟
این بار با صلابت بیشتری گفت: «اصغر ماست!»
و باز با لبخندی که بر لب داشت آرام شد … شاید احساس کرده بود اگر شهادت نصیب برادرش شده، چند ماه دیگر این همای سعادت بر دوش او هم بنشیند و به قافله ی سراسر نور شهدا بپیوندد.
************
قرار بود از هفت تپه به غرب کشور جهت انجام عملیات اعزام شویم.
ما جزو نیروهای گردان عاشورا از تیپ یکم لشکر 25 کربلا بودیم.
حدود یک هفته قبل از شروع عملیات کربلای 10 در منطقه ماووت عراق، گردانمان آماده حرکت بود.
آن شب، حاج بصیر به جمع گردانمان آمد و دقایقی را برای رزمنده ها سخنرانی کرد. او قبل از شروع سخنرانی، به لحنی عاشقانه و غریبانه زیارت امام حسین (ع) و اصحاب و اولادش را بر زبان جاری ساخت.
حالات عارفانه حاجی همه رزمنده های گردان را تحت تاثیر خود قرار داد؛ به طوری که اشک از چشمانشان جاری شد.
انگار که حاجی آخرین کلام و وداع خودش را با همسنگرانش نجوا کرد. گوئی که جان در قالب تن خستهاش برای پرواز بیقراری میکرد.
حاجی بالاخره در همان عملیات شهید شد. او پس از سال ها مجاهدت و مبارزه شجاعانه مزد این تلاش و مبارزه را دریافت نمود.
************
وصیت نامه شهید حاج حسین بصیر
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا، خدایی که به ما جان داد، حیات بخشید و ما را به وجود آورد.
شکر میکنم در این مقطع زمانی، فردی هستم که گر چه شاید گناهکار باشم ولی در جایی هستم که رزمندگان عزیزمان در این مکان مقدس حضور دارند. شهدایمان هم در اینجا حضور داشتهاند. ما در کنار رزمندگان عزیز هستیم و من خودم را قطرهای می دانم از دریای بیکران رزمندگان.
خود را رزمنده به حساب نمی آورم؛ چرا؟ برای اینکه جرأت ندارم که بگویم یک رزمنده هستم…
خطاب به همسرم:
شمایی که در مدت زندگی با سختی و راحتی ساختید، با مشکلات، خنده و گریه هایمان همراه بودید و من افتخار می کنم همسری مثل شما دارم.
امیدوارم به لطف خداوند که فردای قیامت پیش حضرت زهرا (س) شما را روسفید ببینم … امیدوارم که دعای خیر این حقیر بدرقه راه شما و دیگر عزیزانی باشد که همسرانشان را در راه خدا به جبهه فرستاده و می فرستند.
من زبانم قاصر از بیان فداکاری و گذشت شماست.
********
به امید گوشه چشمی….
اللهم صل علی محمد و آل محمد
ما تا ظهور ایستاده ایم
اللهم عجل لولیک الفرج
.: Weblog Themes By Pichak :.