سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میکده جنون-نوای مداحان اصفهان

لحظه شهادت
امام صادق (ع) در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دید، دستور داد که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آنها نظر افکند و فرمود:
ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة (بحار الانوار، ج 82، ص 236)
این وصیت امام دلیل آن است که در آیین اسلام ، نماز جایگاهى مهم دارد، به گونه اى که امام در آخرین لحظه هاى زندگى از میان هزاران مساءله فقط نماز را سفارش مى کند و این نیست جز این که امام صادق (ع) هادى امت و پاسدار دین است و نماز از این دیدگاه از اهمیت فراوانى برخوردار مى باشد.
راز این که امام خویشاوندان نزدیکش را به نماز سفارش مى کند، آن که مردم از او انتظار ارشاد و راهنمایى دارند؛ پس تبلیغ و توصیه ى این فریضه از زبان آنان مؤ ثرتر است . نکته دوم آن که نزدیکان امام و منسوبان عترت نپندارند که به علت قرابت و داشتن نسبت با پیامبر از شفاعت او و اوصیاى گرامى اش بهره مند خواهند بود، هر چند که در عمل به برخى احکام سهل انگار باشند.
امام صادق (ع) بدین وسیله خواستند بیان کنند - خویشاوندى با پیامبر اگر تواءم با انجام فرایض و تکالیف دینى نباشد، سودى براى آنان نخواهد داشت . بلکه این نسبت مسئولیت آنان را سنگین تر خواهد ساخت .
ام حمیده مادر امام موسى کاظم (ع) و همسر امام صادق (ع) از این حال امام در شگفت بوده که چگونه امام به هنگام وفات نیز از این فریضه بزرگ غفلت نداشته است و هر گاه این حال امام را به یاد مى آورده ، مى گریسته است .
از کارهاى عجیب امام در ساعت رحلتش آن که دستور داد براى تمام خویشاوندان نزدیکش صله و تحفه اى فرستاده شود و حتى براى حسن افطس مبلغ هفتاد دینار فرستاد. سالمه کنیز و خدمتکار آن حضرت پرسید: چگونه به مردى که با دشنه و خنجر به شما حمله آورده و قصد قتل شما را داشته است ، چنین مبلغى عطا مى فرمایید؟
امام در پاسخ فرمود: مى خواهى مشمول این آیه قرآن نباشم که فرمود: والذین یصلون ما اءمرالله به اءن یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب .
: (و آنان که فرمان خدا را در مورد صله ى رحم و دلجویى از خویشاوندان اجرا مى کنند و از خدایشان مى ترسند و از محاسبه ى بد فرجام بیم ناکند).
اى سالمه ! خداوند بهشت را بیافرید و بوى آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله اى به مسافت دو هزار ساله به مشام مى رسد؛ لیکن عاق و کسى که قطع رحم کرده ، بوى آن را احساس نمى کند و در نمى یابد. این وصیت امام نیز بیانگر اهمیت صله ى رحم است و رفتار خود امام هم این گونه بوده که با ارحامش پیوند داشته و حتى با آنان که با او بریده و به قصد کشتنش به طرف او حمله کرده بودند به طریق نیکو رفتار کرد و مبلغى صله فرستاد و به راستى که این خلق و خوى انبیاء اولیاست .
پس از شهادت
امام کاظم (ع) ضمنا دستور داد در میان دو تکه پارچه ى سفید که لباس ‍ احرام او بود به اضافه ى پیراهن و دستارى که یادگار جدش حضرت على بن الحسین (ع) بود و نیز در میان بُردى که آن را به چهل دینار خریده بود، پیچید و به خاک سپرد.
امام موسى کاظم (ع) ضمنا دستور داد، چراغ اتاقى را که پدرش در آن مى زیست همچنان روشن نگه دارند و این چراغ تا امام موسى کاظم (ع) در مدینه بود، همه شب روشن بود تا این که او به عراق احضار شد. پیش از این نیز امام صادق (ع) چراغ اتاق پدرش امام باقر را روشن نگاه داشته بود. ابوهریره ى عجلى که از شعراى اهل بیت و از علاقمندان آنان بوده در رثاى امام آن هنگام که بدن مطهرش را روى تخت روان به سوى بقیع مى برده اند، چنین سروده است :
((به آنان که رفتند امام را روى دوشهایشان حمل کنند، گفتم : آیا مى دانید که چه شخصیتى را به گورستان مى برید؟: کوه ثبیر را که چه مرتفع و بلند است ! اینک مردمانى را مى بینم که هر یک مشتى خاک روى بدن مقدسش ‍ مى ریزند. چقدر شایسته است که روى سر خویش بریزند.
اى صادق و راستگو و اى فرزند راستان و صادقان ! به پدر پاک و پاکیزه ات سوگند راستین مى خورم و خداى تعالى و پروردگار خاوران نیز به وجود شما سوگند یاد کرده و فرموده است : دوازده ستاره ى درخشانى که در علم الهى همیشه پیشرو و پیشگام بوده اند)).
بدین ترتیب امام صادق (ع) در گورستان بقیع در کنار نیاى مادریش حسن مجتبى و جد پدریش حضرت سجاد و پدرش باقر العلوم (درود خداوند به روان همه شان ) به خاک سپرده شد و او آخرین امامى بود که در بقیع دفن گردید و پس از او تمام فرزندان او جز امام رضا (ع) که در خراسان آرمیده ، در سرزمین عراق به خاک سپرده شده اند.
کنیه ها و القاب امام
امام صادق (ع) کنیه هاى متعددى داشته مانند: ابوعبدالله ، ابواسماعیل و ابو موسى ، که مشهورتر همان نخستین آنهاست و القاب چندى هم داشته ، چون : صادق ، فاضل ، قائم ، کافل ، منجى و غیر اینها که اولین مشهورترین آنهاست .
لقب صادق را جدش پیامبر به او داده است ، چنان که ابوهریره در روایتى از رسول خدا نقل کرده که فرمود:... و خداوند از صلب فرزندم محمد باقر پسرى آورد که کلمه ى حق و زبان صدق و راستى است . ابن مسعود مى پرسد: نام او چیست ؟ پیامبر مى فرماید: جعفر صادق که راستگو و درست کردار است و هر کس به او طعن زند و بد گوید و هر که دست رد بر سینه او زند، به من بد گفته و دست رد بر سینه من زده است .(6)
سیماى امام
امام صادق (ع) مردى بوده است چهار شانه ، زیبا روى ، و خوش سیما موهایش کوتاه و پرپشت بوده و وسط استخوان بینى اش کمى برچستگى داشته است . قسمت بالاى پیشانى اش کم مو، پوست بدنش نازک و بر گونه اش خالى مشکین و در بدنش چندین خال سرخ وجود داشته است .(7)
نیاز مردم به پزشکان آگاه و متعهد
امام صادق علیه السلام : مردم هیچ آبادى اى از سه گروه بى نیاز نیستند که در کار دنیا و آخرت خویش به ایشان پناه بَرَند و چون آنان را نداشته باشند، شوربخت باشند:
فقیه دانا و پرهیزگار، امیر نیکوکار و فرمان روا، و طبیب آگاه و مورد اعتماد.
شناخت دقیق پیامبران و امامان از دانش پزشکى
علل الشرایع - به نقل از ربیع ، حاجب منصور عباسى -: روزى امام صادق (ع) به مجلس ‍ منصور درآمد، در حالى که مردى هندى نزد او بود و کتاب هاى طب مى خواند. امام صادق (ع) به خواندن او گوش سپرد. چون آن مرد هندى ، خواندن را به پایان برد، به امام صادق (ع) گفت : اى ابوعبدالله ! آیا از آنچه همراه دارم چیزى مى خواهى ؟
فرمود: ((نه ؛ برتر از آنچه تو همراه دارى ، به همراه دارم )).
پرسید: آن چیست ؟
فرمود: ((گرم را به سرد، سرد را به گرم ، خشک را به تَر، تَر را به خشک درمان مى کنم و کار را یکسره به خداوند، باز مى گردانم و آنچه را پیامبر خدا فرموده است ، به کار مى گیرم و مى دانم که معده ، خانه ى همه دردها، و پرهیز، یگانه درمان است و بدن را بر همانچه بدان خو گرفته ، وامى دارم )).
مرد هندى گفت : آیا طب ، چیزى جز این است ؟
امام صادق (ع) پرسید: ((آیا گمان مى کنى از کتاب هاى طب ، چیزى فرا گرفته ام ؟)).
گفت : آرى .
فرمود: ((به خداوند سوگند، نه . جز از خداوند سبحان نگرفته ام . اینک بگو که آیا من به طب آگاه ترم یا تو؟)).
گفت : تو نه ، بلکه من .
امام صادق (ع) فرمود: ((آیا از تو چیزى بپرسم ؟)).
گفت : بپرس .
فرمود: ((اى هندى ! به من بگو که چرا در سر، رخنه ها و لایه هاست ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسید: ((چرا موها در بالاى سر قرار داده شده اند؟
گفت نمى دانم .
پرسید: ((چرا پیشانى از مو تهى است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسید: چرا پیشانى داراى چین و چروک است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسید: ((چرا چشم ها همانند بادام قرار داده شده اند؟)).
گفت نمى دانم .
پرسید: ((چرا بینى در میان دو چشم قرار داده شده است ؟)) .
گفت نمى دانم .
پرسید: ((چرا سوراخ بینى در پایین آن است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسید: ((چرا لب و سبیل ، بالاى دهان قرار داده شده است ؟)).
گفت نمى دانم .
پرسید: ((چرا دندان هاى پیشین ، تیز است ، دندان هاى جانبى پهن است و دندان نیش ، بلندتر است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا ریش براى مردان قرار داده شده است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا ناخن و مو، فاقد حیات است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا قلب ، همانند دانه ى صنوبر است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا ریه دو پاره است و حرکت آن ، تنها در جاى ثابت خویش قرار داده شده است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا کبد قوسدار است ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا کلیه ، همانند دانه لوبیاست ؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا زانو به عقب تا مى خورد؟)).
گفت : نمى دانم .
پرسید: ((چرا کف پا داراى گودى است ؟)).
گفت : نمى دانم .
در این هنگام ، امام صادق (ع) فرمود: ((اما من مى دانم )).
آن مرد گفت : پس خود پاسخ ده .
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((در سر، رخنه ها و لایه هاست ؛ چون هر چیز درون تهى ، هر گاه یک پارچه باشد، شکستن ، زودتر به سراغش آید و چون چند تکه قرار داده شود، احتمال شکستگى آن کمتر است .
موى سر بالاى آن قرار داده شده است تا با ریشه هایش چربى را به مغز برساند و سرِ موها، بخار را از مغز بیرون ببرد و سرما و گرمایى را که بدان مى رسد، از آن دفع کند.
پیشانى از مو تهى است ، از آن رو که محل رسیدن نور به چشمان است ، و در آن ، چین و چروک قرار داده شده است ، بدان سبب که عرقِ فرو ریخته از سر را در خود، محبوس سازد و مانع رسیدن آن به چشمان شود تا بدان وقت که انسان ، عرق خویش را پاک کند، آن سان که نهرها در زمین آب ها را در خود محبوس مى سازند.
ابروها در بالاى چشمان قرار داده شده اند تا نور را به اندازه کافى به چشمان راه دهند. اى هندى ! مگر نمى بینى آن که نور بر وى چیره شود، دست خویش را بر فراز چشمان مى گیرد تا نور به اندازه کافى از زیر آن به چشمان راه بگشاید.
بینى در میان دو چشم قرار داده شده است تا نور را در میان دو چشم به دو بخش مساوى قسمت کند.
چشم ، همانند بادام است تا میل بتواند دارو را در داخل آن جریان دهد و بیمارى (عفونت ) از آن به سهولت بیرون آید. اگر چشم ، مربّع شکل یا دایره اى بود، نه میل در داخل آن حرکت مى کرد، نه دارو به همه ى آن مى رسید، و نه بیمارى از درون آن خارج مى شد.
سوراخ بینى در پایین آن قرار داده شده است تا بیمارى هایى (عفونت هایى ) که از مغز فرو مى آید، از آن پایین آید و بوها از آن بالا رود و به مشام رسد، در حالى که اگر این سوراخ ، در بالاى بینى بود، نه بیمارى اى از آن به زیر مى آمد و نه بویى را حس مى کرد.
سبیل و لب ، در بالاى دهان قرار گرفته است تا مانع رسیدن آنچه از مغز فرو مى ریزد، به دهان شود، مبادا که طعم خوراک و نوشیدن بر انسان مکدّر گردد و آن را از خودش دور کند.
ریش ، تنها براى مردان قرار داده شده است تا بدین وسیله از زنان متمایز گردند و نیازى به باز گشودن (همه ى چهره و ملاحظه ى آن براى شناسایى ) نباشد.
دندان جلو، تیز قرار داده شده است ؛ زیرا به واسطه آن ، کار گاز گرفتن صورت مى پذیرد و دندان هاى جانبى پهن قرار داده شده است ؛ زیرا آسیاب کردن و جویدن به کمک آنها انجام مى گیرد و نیش ، بلندتر است تا تکیه گاه دندان جانبى و دندان جلو باشد، به سان ستون در یک بنا.
کف دست از مو تهى است ، چون به کمک آنها کار لمس انجام مى گیرد؛ اما اگر در آنها مو وجود داشت ، انسان نمى دانست آنچه پیش روى اوست و آن را لمس مى کند، چیست .
مو و ناخن ، فاقد حیات است ؛ زیرا بلند شدن آنها مایه کثیفى و زشتى است و کوتاه کردنشان پسندیده است . پس اگر در آنها حیات وجود مى داشت ، انسان به هنگام کوتاه کردن آنها احساس درد مى کرد.
قلب ، به شکل دانه صنوبر است ؛ زیرا وارونه است و یک سر قلب ، باریک قرار داده شده تا لابلاى ریه برود و با سردى آن ، خنک شود، مبادا که مغز از گرماى آن بسوزد.
ریه ، دو پاره قرار داده شده است تا قلب در لابلاى فشارگاه هاى آن قرار گیرد و به کمک حرکت آن ، خنک شود.
کبد، قوسدار است تا معده را سنگینى کند و به تمامى بر روى آن قرار گیرد و آن را بِفشُرَد و در نتیجه ، بخارى که در آن هست ، بیرون برود.
کلیه ، به شکل دانه ى لوبیا قرار داده شده است ؛ زیرا مسیر ریزش منى ، نقطه به نقطه ى آن عضو است . پس اگر کلیه به شکل مربع یا دایره بود، نقطه ى نخست ، مانع رسیدن منى به نقطه ى دوم مى شد و موجود زنده نمى توانست با خروج آن ، احساس لذت کند؛ چه این که منى از ستون فقرات به سمت کلیه فرو مى آید و آن (=کلیه ) نیز به کِرمى مى مانَد که جمع مى شود و باز مى شود و تدریجا منى را به سوى مثانه مى راند، به سان تیرى که از کمان رها مى شود.
تا خوردن زانو به سمت عقب قرار داده شده است ؛ چرا که انسان به سمت جلو راه مى رود و حرکات او با تعادل همراه است ، امّا اگر این نبود، انسان در هنگام راه رفتن بر (زمین ) مى افتاد.
در کف پا گودى اى قرار داده شده است ؛ زیرا هر چیز چون به تمامى سطح بر زمین قرار گیرد، به اندازه سنگ آسیاب سنگین مى شود، اگر با لبه اش بر روى زمین باشد، یک کودک هم مى تواند آن را (از جاى خویش ) براند. اگر هم چیزى به روى بر زمین قرار گیرد، جابه جا کردن آن ، حتى بر یک مرد، سنگین مى آید)).
در این هنگام ، مرد هندى پرسید: این دانش براى تو از کجا حاصل آمده است ؟
فرمود: ((آن را از پدرانم ، از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم )، از جبرئیل (علیه السلام )، از پروردگار جهانیان - جل جلاله -، یعنى همو که تنهاست و جان ها را آفریده ، فرا گرفته ام )).
پس آن هندى گفت : راست گفته اى و من نیز گواهى مى دهم که خدایى جز الله نیست و محمّد، پیامبر خدا و بنده اوست و تو آگاه ترینِ کسان روزگار خویش هستى .(8)
هر دردى را درمانى است
امام صادق (ع)- به نقل از پدرانش (علیهم السلام ): پیامبر خدا فرمود: ((خود را مداوا کنید؛ چه ، خداوند، هیچ دردى فرو نفرستاده ، مگر این که به همراهش درمانى نیز نازل کرده است ، جز مرگ که آن را هیچ درمانى نیست )).
دارو و درمان ، از تقدیر است
امام صادق علیه السلام : پیامبرى از پیامبران بیمار شد. گفت : درمان نمى کنم تا همان کسى که بیمارم کرده است ، خود، درمانم کند. خداوند (عزوجل ) به او وحى فرستاد: ((شِفایت نمى دهم ، مگر درمان کنى ، که شِفا از من است )).
شِفا از خداوند است
امام صادق علیه السلام : در گذشته ، پزشک ((معالج )) نامیده مى شد. در آن روزگاران ، موسى بن عمران (ع) پرسید: پروردگارا! درد از کیست ؟
فرمود: ((از من )).
پرسید: ((پس درمان از کیست ؟)).
فرمود: ((از من )).
پرسید: پس مردم با معالج چه مى کنند؟
فرمود: ((او به این کار، دل آنان را خوش و خرسند مى سازد. پس از همین روى ، او را طبیب نام نهادند))
دعائم الاسلام :
امام صادق (ع) در مورد این که مردى را یک یهودى یا مسحى درمان کند، پرسیدند، فرمود: ((در این کار، اشکالى نیست . شِفا به دست خداوند متعال است )).
آداب طبابت و وظایف طبیب
احساس مسئولیت
امام صادق علیه السلام : مسیح (ع) مى گفت : ((آن که درمان کردن زخمِ زخمدیده اى را واگذارد، ناگزیر، شریک کسى است که زخم را بر بدن وى نشانده است ؛ چه آن که زخم رسانده ، تباهى مجروح را خواسته است و آن که درمان وى را واگذارده ، بهبود او را نخواسته است . پس اگر که بهبود وى را نخواسته ، ناگزیر، تباهى او را خواسته است )).
مسئول بودن پزشک در صورت به بار آوردن خسارت
امام صادق علیه السلام : هر کارگر (و صاحب حرفه اى ) که به وى براى این که کارى را درست کند، مزدى دهید، امّا اگر آن را خراب کند، ضامن است .
مسئول نبودن ماهر و امین
امام باقر (ع) یا امام صادق علیه السلام : قابله ، امین محسوب مى شوند.
جائز بودن درمان به شرط شناخت بیمارى ، با وجود احتمال مرگ
الکافى - به نقل از اسماعیل بن حسن که پیشه ى طبابت داشت -: به امام صادق (ع) گفتم : من مردى از عرب هستم و به طبابت ، آگاهى اى دارم . طبّ من طبّى عربى است و بر این کار خویش ، مزدى نمى گیرم .
فرمود: ((اشکالى ندارد)).
گفتم : ما دُمَل ها و غدّه ها را نیشتر مى زنیم و با آتش ، داغ مى نهیم .
فرمود: ((اشکالى ندارد)).
گفتم : ((و این زهرهاى اسمحیقون و غاریقون را به مردم مى خورانیم .
فرمود: ((اشکالى ندارد)).
گفتم : شاید شخص بمیرد.
فرمود: ((هر چند بمیرد)).
الکافى - به نقل از یونس بن یعقوب -: به امام صادق (ع) گفتم : کسى دارویى مى نوشد یا رگ مى زند، شاید که بدین کار، سود برد و شاید هم این کار، او را بکشد. (حکم چیست )؟
فرمود: ((بزند و بنوشد)).




تاریخ : سه شنبه 92/9/12 | 7:43 عصر | نویسنده : مهدی یزدانی زازرانی | نظر

  • paper | فروش لینک | فروش بک لینک